قرار نبود این نوشته بوی فروغ بگیره اما ... دوباره بامن باش پناه خاطره ام ! ای دوچشم روشن باش ! هنوزدرشب من ان وچشم روشن هست اگرچه فاصله چگونه بتوان گفت هنوزبامن هست چه مهربان بودی وقتی که مهربان بودی... همیشه می تونی باشی ... اونم رفاقتی که یه طرفش منم... چون من خیلی به این چیزا اعتقاد داره اینو هم خیلی بهتر از من میدونی ... تویی که منو بهتر از خودم می دونی باید اینم بدونی که تا به الان رفاقتمون من چی میذارم و چی می خوام...
... وخاصیت عشق اینست!
چرا دیگه مهر86نمیزنی اسمتو؟!
نه ! نگرانی نداشته باش! تا وقتی که، خودت نه من خب، تا وقتی خودت بدونی که خودتی و کاری نکردی که من یا رفاقتمون اسمش عوض شه مثلا بشه " عادت " من همون حبیب همیشگیتم و تو همون مهر86 من که الان با 90 شدن زندگیم بوی کهنگی گرفته . کهنگیی که خوشحالم از بودنش ... عشق هر چی بزرگسالتر بهتر... بهتر از من میدونی همینطور رفاقت...
پس اگه تو چارچوب خودت فکر می کنی خودتی منم همون رفیقمو رابطمون " رفاقت "
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |